- سوبژکتیویته در پیادهرو - همشهری آنلاین
دوستانمان را که سالهاست از هم سراغی نداشتیم در هوای مجازی مییابیم. تنها در تصویری. از چهره واقعی، از تن خبری نیست. در هوای مجازی جسارت بیشتری برای رابطه بخرج میدهیم. در هوای مجازی بیشتر دوستیم. چرا که از چهره از تن خبری نیست. آیا دو دوست که سالهاست از هم بیخبرند، در پیاده رو، آنگاه که تنهایشان در معرض دید است و چهرههایشان عیان است، به یکدیگر برسند رفتاری که در هوای مجازی داشتهاند را در واقعیت هم، با هم دارند؟
لویناس فیلسوف رنج دیده لیتوانیایی بر این باور است که: وقتی بینی، چشمها، پیشانی و چانهای را میبینید، و میتوانید آنها را توصیف کنید، به دیگری چنان روی میکنید که به جانب شیئی روی میگردانید. بهترین طریق مواجهه با دیگری این است که حتی متوجه رنگ چشمهای او نشوید! وقتی رنگ چشمها را نگاه میکنیم بر کنار از رابطه اجتماعی با دیگری هستیم.
ما از شیئ شدن میترسیم. و اولین نشانههای شیئ شدن این سخنان است: چقدر موهات سفید شده. چقدر موهات ریخته. عینکی شدی و ما نمیدونستیم. چاق شدی. لاغر شدی....
ملاقات ما با دیگری ابتدا ملاقات با چهره است. لب که باز میکنیم آرام آرام چهرههایی که در ذهنمان ساختهایم صد پاره میشوند. آشکار میشویم. قسمتی از ترس ما از پیدا و آشکار شدن است. همدیگر را بجا نمیآوریم در پیاده رو چرا که خاطراتمان را چون رازی مگو پنهان میکنیم. همه حق تغییر دارند. اما همه این را نمیدانند که حق تغییر دارند. اگر تغییر کنند با چهرهیشان چه کنند. هم دیگر را نمیپذیریم چرا که یا ما تغییر کردهایم یا دیگری و یا هر دو. و شاید اینگونه نیز بتوان این سطر را خواند: هم دیگر را میپذیریم چرا که یا ما تغییر کردهایم یا دیگری و یا هر دو.
نکته دیگر این است که چهرهای که سالهای سال ندیدهایم را باید بار دیگر کشف کنیم و این کشف اگر به همان کشف سالهای گذشته بیانجامد سر خورده میشویم. اما اگر چهره تازهای را کشف کنیم دوستی تازه یافتهایم.